شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
بر جان آفـریـنش منـصور زد شـراره قـلب امام را کرد، با زهـر پـاره پـاره شـوّال شد محرّم بالله قـسم از این غـم باید که ناله خـیزد از قلب سنگ خاره بر آن عزیز حـیدر این بود ارث مادر کز خانهاش به گردون بالا رود شراره در بین راه آن شب جانش رسید بر لب از بس که دید آزار از خصم دون هماره او روی زین نشسته حضرت به حال خسته این پشت سر پیاده او پیش رو سواره یا مصطفی! نگـاهی از دل بر آر آهی بر پارۀ تن خود یک لحظه کن نظاره بـا قـتـل صـادق تـو قــرآن نـاطـق تـو داغ تو در مـدیـنـه تکـرار شـد دوباره دشمن شرارهاش ریخت در سینه لحظه لحظه منصور بارهـا کرد بر قـتـل او اشاره هـر چـند دخـتـرانـش دیـدنـد داغ بـابـا دیگر نبردشان خصم از گوش گوشواره گردید ماه رویش در ابر خاک، پنهان دیگر نداشت بر تن از زخـمها سـتاره میثم امام صادق مظلوم از این جهان رفت با رنـج بیحـساب و با درد بیشـماره |